... و برادر! ناگهان دیدم که دیگر بار معابد عظیم و پرشکوه به نام او سرکشید و شمشیرها بر رویشان آیات جهاد به سویمان آخته شد. و باز از ثمره غارت ما به دست جور، بیت المال ها سرشار شد و نمایندگان این مرد نیز به روستاهامان ریختند و جوانهامان را به بردگی نمایندگان و روسای قبایلشان بردند و مردانمان را به نام جهاد در راه خدا کشتند و همه هستیمان را به نام " زکات" غارت کردند.
قدرتی به وجود آمده بود که در جامه توحید، همان بتها را پنهان داشت و در معبد و محراب " الله" آن آتشهای فریب را برافروخته بود. و باز همان چهره های قارونی و فرعونی که به نام خلافت الله و خلافت رسول الله بر جان بشریت و بر جان ما تازیانه ی شرع نواختند. ما باز به بردگی افتادیم تا مسجد بزرگ دمشق را بسازیم. دیگر بار مبارزات عظیم، محرابهای بزرگ و قصرهای پرشکوه و کاخ سبز دمشق و دارالخلافه هزار و یک شب بغداد، به قیمت خون و زندگی ما سر کشید و این بار به نام " الله".
دیگر باور کردیم راه نجاتی نیست و سرنوشت محتوممان، بردگی و قربانی شدن است. آن مرد که بود؟ آیا در پیامش فریبمان را پنهان داشت؟ یا در این نظامی که اکنون در سیاهچالهایش می پوسیم و همه برادرانمان و مزرعه ها و هستی ما قتل عام و غارت شده، من و او- آن پیامبر- هردو قربانی شده ایم؟
به کجا باید می رفتم؟ به معبدهایی که همواره همدست قدرتها و فریبها بودند؟ به رهبران و مدعیان آزادی و ملیتم؟ - اینها همه، کسانی بودند که در حکومت انقلاب جدید، قدرتهای خانوادگیشان را در خراسان و سیستان و گرگان از دست داده بودند و اکنون برای بدست آوردن حکومت خانوادگی و نظام جاهلیشان می جنگیدند. – به مساجد؟ چه تفاوتی بود میان این مساجد و آن معابد؟
ناگهان دیدم برادر! که شمشیرهایی که بر سینه شان آیات جهاد حک شده بود و معابدی که سرشار از سرود و نیایش " الله" بود و ماءذنه هایی که اذان توحید می گفت و چهره های مقدسی که به نام خلافت و به نام امامت و ادامه سنت آن پیام آور، دست اندرکار بودند و ما را به بردگی و قتل عام گرفته بودند، پیش از من کس دیگری را قربانی مظلوم این شمشیرها و محرابها کردند:" علی"! ....
آری اینچنین بود برادر - دکتر علی شریعتی
*. شریعتی از آن دست انسانهایی است که تعریفش در چهارچوب زمان و مکان نمی گنجد! شریعتی مرد زمان خویش نبود که مرد هیچ زمانی نبود! شاید به زعم این حقیر محدود کردن او در بعد زمان خیانتی است به او و اندیشه هایش!
*. شریعتی از آن دست انسانهای تاثیرگذار در زندگی من است و این پست در عین شرمساری و شرمندگی ادای دینی است هر چند حقیر و پست و صفر به او! که می دانم همان قامت راست او در مقابل این همه صفر عظمتی بی نهایت به این صفرها می دهد درست مثل یک و جلوش تا بینهایت صفرها ...
*. کدام کتاب را بگویم!؟ کدام سخنرانی را!؟ از کدام لذتم برایتان تعریف کنم!؟ اما پیشنهاد می کنم گوش کنید و بخوانید:
سخنرانی آری اینچنین بود ای برادر! (دانلود سخنرانی - دانلود متن)
سخنرانی پدر مادر ما متهمیم! (دانلود سخنرانی - دانلود متن)
کتاب کویر که خود دریایی است خاصه مقاله انسان خداگونه ای در تبعید!
و ...
*. چقدر خاطره برام زنده شد! انگاس! شبهای کنکور! ...
راستی هانی یادت هست برایم یک کویر هدیه گرفتی؟!
مجید تو چطور!؟ یادته هی می گفتی: صابر کویریات می خونی!؟
هاهاها
*. راستی آری برادر ...
همان بهتر که رفتی و ندیدی که دوباره و دوباره و دوباره و چه می گویم!؟ سی باره و سیصد باره تاریخ تکرار می شود؛ و دوباره شمشیرها و ...
همان به تر که رفتی و نماندی تا دق کنی !
*. عکس بالا مربوط به دوران زندان شریعتی است ...
این عکس رو دوست دارم! به چشمهای خسته ولی مصممش نگاه کنین! عظمت در نگاهش موج می زنه! این آدم ها احتیاجی ندارند ایدئولوژی هایشان را در بوق و کرنا کنند که ایدئولوژیهایشان نه از جنس مصلحت و موافقت و مماشات با قدرت است و نه از جنس حرف های بی عمل که ایدئولوژیشان را می شود از زخم های روی بدنشان و گلوله در سینه شان شناخت ...
*. می دانم طولانی شده اما اول می خواستم از اون عکس های دکتر با سیگار رو بذارم و بعد اشاره کنم که شاید به قول ظریفی سیگار کشیدن او نیز گونه ای مبارزه با ریا و ریاکاری بود، توضیحش مفصل بود! نمی دانم چرا یهو یاد این عکسش افتادم ...
*. و حرف آخر اینکه باید بدانیم که شریعتی هم انسان بود انسانی درست با تمام مختصات انسان بودن یعنی ممکن الخطا! و در این پروسه های بت سازی های ایرانیمان ذکر این نکته را لازم دانستم که به نظر من ساختن بتی مقدس از شریعتی و شریعتی ها بزرگترین جفایی است که به انسان بودنشان می کنیم ...
*. و حرف ما بعد آخر (!) اینکه خرداد عجیب است: علی، ندا، مصطفی ... (+)