آشنایی عجب واژه عجیبی است ...
رفاقتها عجیب تر ...
عده ای هستند که هر چند شاید عمر رفاقت با آن ها را بتوان با انگشتان دست -شاید حتی انگشتان یک دست!- شمرد اما عمقش را حتی انگشتان دست و پای هشت پا و هزارپا هم یاری نمی کند ...
با این دست رفقا که هستی نیازی به هیچ چیز نیست، نه واژه ای نه کلمه ای و نه حتی رفتاری! نگاهشان که کنی کار تمام است ...
نگاهشان که می کنی زمان می ایستد، دستی از غیب می آید و تو را از این لجن زار عفن پلید بر می دارد و می برد تو را درست در همان بهشت موعود! سبک می شوی و با هم می خندید! شاید به هیچ! اما می خندید! این خنده ها بهانه نمی خواهد! این خنده ها از جنس رابطه علی معلولی پوزیتویستیِ علمی نیست که به دنبال دلیلی باشی برای خندیدن، همین که با چون اویی -همان اویی که دیگر منانِ منِ توست!- کافی است برای شاد بودن ...
این رفاقت ها ارزششان به ابتذال واژه نمی آید که توصیفش کنم
پس سخن کوتاه می کنم و به سلامتی همه رفقای از این دست از ته دل می خندم!
×. قطعا یکی از این رفقا امین بود که رفت نه از دل که از دیده
و همین رفتن بهانه ای شد برای ادای دین به تمام رفقای اینگونه ...
رفاقتها عجیب تر ...
عده ای هستند که هر چند شاید عمر رفاقت با آن ها را بتوان با انگشتان دست -شاید حتی انگشتان یک دست!- شمرد اما عمقش را حتی انگشتان دست و پای هشت پا و هزارپا هم یاری نمی کند ...
با این دست رفقا که هستی نیازی به هیچ چیز نیست، نه واژه ای نه کلمه ای و نه حتی رفتاری! نگاهشان که کنی کار تمام است ...
نگاهشان که می کنی زمان می ایستد، دستی از غیب می آید و تو را از این لجن زار عفن پلید بر می دارد و می برد تو را درست در همان بهشت موعود! سبک می شوی و با هم می خندید! شاید به هیچ! اما می خندید! این خنده ها بهانه نمی خواهد! این خنده ها از جنس رابطه علی معلولی پوزیتویستیِ علمی نیست که به دنبال دلیلی باشی برای خندیدن، همین که با چون اویی -همان اویی که دیگر منانِ منِ توست!- کافی است برای شاد بودن ...
این رفاقت ها ارزششان به ابتذال واژه نمی آید که توصیفش کنم
پس سخن کوتاه می کنم و به سلامتی همه رفقای از این دست از ته دل می خندم!
×. قطعا یکی از این رفقا امین بود که رفت نه از دل که از دیده
و همین رفتن بهانه ای شد برای ادای دین به تمام رفقای اینگونه ...