۱۳۹۳ فروردین ۲۱, پنجشنبه

من زنده ام هنوز؟


لمس لطافت زنانه ات مستم میکند لعنتی
سرانگشتان تدبیر را کجای سینه ات بگذارم که افکارم دود نشود
سرم را بالا می گیرم، با خنده حالی ام می کنی که تدبیر به چه کار آید؟
و من ساده دل که عمری دل خوش کرده بودم به منطقم
خام نگاهت می شوم و تدبیر به باد می دهم
و غرق در سینه ی گرداب تو تازه می فهمم که چه ساده دلانه عمری با حماقت به سر کرده ام!

آرام دست می کشم به منتهای شیرینی لبانت
قلبم شکرک می زند!

این روزها
هر صبح
دیگر عسل های سر سفره به تو حسودیشان می شود ...





*. دیگری ها برای ژوزفین (+)