«دوست داشتن کسی مثل سیگار میمونه»
یعنی اعتیاد آوره!؟
«اون که صد البته! اما منظورم چیز دیگهایه. بوی سیگار، تو آدمی نشست میکنه؛ نه تنها تو خود آدم که تو لباس و تخت و کیف و تکتک وسایل زندگی. دوست داشتن هم همینه. وقتی کسی رو دوست داری، در تو رشد میکنه، ریشه میده و ...»
پک سنگینی به سیگارش زد و فوت کرد تو صورتم.
«تو این میونه فراموشی هم معنایی نداره. درست تو موقعی که خودت رو گول زدی، یه نمه بارون بهاری خوب بهت یادآوری میکنه که ترک سیگار فراموشی نیست! ذرهذرهات بیتاب کام دلنشین مارلبروی لایتی میشه که زیر بارون باید بکشی؛ یهو پر میکشی به شور گرمای یه پک سنگین سیگار تو سوز سرمای یه روز پاییزی. میری تو عمق همون دردا که میون خندههای ناب مستی دنیات رو شیرینتر کرده بود. یاد شرم همون کامهای اول که سرفهات رو میخوردی که مبادا کسی بفهمه اولین سیگارته. بیشمار تصویر و رنگ و بو و دود، ذهنت رو آشوب میکنه»
سیگارش رو لالوی ته مونده قهوهاش خاموش کرد. یه نیگا به بیرون کرد و یه نیگا به من و گفت: «چرا این پاییز لعنتی بارون نداره پس!؟»